پارت چهارده

زمان ارسال : ۲۵۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

فصل 9

امین و سوگل رفته بودند حرم. حال مادرم خوب نبود و داشتم بهش قرص و آب می‌‌دادم.

ـ الهام ساعت چنده؟

ـ ده مامان جون.

ـ اگه می‌‌تونی خودت برو بازار. من نمی‌‌تونم تو شلوغی راه بیام. قلبم می‌‌گیره.

ـ پیشت می‌‌مونم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید